
هجرت دوست
با این غروب از غم سبز چمن بگو
اندوه سبزههای پریشان به من بگو
اندیشه های سوختهی ارغوان بین
رمز خیال سوختگان بیسخن بگو
آن شد که سر به شانهی شمشاد میگذاشت
آغوش خاک و بی کسی نسترن بگو
شوق جوانه رفت ز یاد درخت پیر
ای باد نوبهار ز عهد کهن بگو
آن آب رفته باز نیاید به جوی خشک
با چشم تر ز تشنگی یاسمن بگو
از ساقیان بزم طربخانهی صبوح
با خامشان غمزدهی انجمن بگو
زان مژده گو که صد گل سوری به سینه داشت
وین موج خون که میزندش در دهن بگو
سرو شکسته نقش دل ما بر آب زد
این ماجرا به آینهی دل شکن بگو
آن سرخ و سبز سایه بنفش و کبود شد
سرو سیاه من ز غروب چمن بگو
هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سايه)
در دقایق پایانی دهمین روز پائیز این سال سخت - سال ۱۴۰۰ - من و همکارانم استاد، رفیق و برادر بزرگترمان مهندس محمدرضا رضائی مدیرعامل گروه طراحی و تضمین کیفیت سازان را ناباورانه از دست دادیم و در حالی که بهبودیاش را چشم میکشیدیم ناگهان سخت به سوگ نشستیم. اندوه این فقدان چنان بر من دشوار است که هنوز هم قلمم یاری نمیکند تا از او بگویم و مجال سخن چون منی هم نیست که بزرگان حاضر در عرصه علم و صنعت گفتهاند در وصفش. این رجعت ناگهانی داغی بر دل همه آنانی زده که مهندس محمدرضا رضائی را میشناختند، پس کلام خود را کوتاه میکنم و بسنده میکنم به دلنوشته همسر ایشان، همکار ارجمندمان، مهندس جنتمکان در باب این فراق؛
امشب رفتم کتاب فروشی. نگاهی انداختم به ویترین. کتابهای تازه ای که پرفروش بوده را چیده بود جلوتر. جالب اینکه ناشر برای فروش بیشتر، عنوان مترجم را که یک بازیگر سینماست پای کتاب نوشته و خبری از نام نویسنده روی جلد نیست .
بی اهمیت به ویترین رفتم سراغ قفسهها.
بالا، پایین، پایین، بالا. چشم چرخاندم. نبود. سراغ گرفتم از آخرین کتابهای نویسندهای که جویای نوشتههایش هستم. گفت همه فروش رفته این هفته های اخیر. آخرین کتابش را گفت که حتی ناشر هم تمام کرده. منتظر چاپ جدید است.گفتم با خودم اگر قرار است حرفی برای گفتن داشته باشی، اینطوری باش. رفتهای برای همیشه و کتابهایت از زیر چاپ در نیامده نایاب شدهاند!
محبوبیت چیز عجیبی ست. بگویم عزت، بگویم سری در سرها، نه! رفتن توی قلب آدم های یک نسل، یک دوره سنی، یک جامعه. این را میگویم که چیز عجیبی است.
خالصانه بگویم دنبال محبوبیت نبوده و آدمش هم نبود.
دنبال بودن بود؛ آنگونه که باید. یک بودن حداقلی حتی .
?
پذیرفته بود زندگی را
پذیرفته بود قرار نیست اتفاق عجیب و خاصی بیفتد، قرار نیست یک شبه همه چیز بهتر شود و قرار نیست یک روز چشم باز کند و ببیند که معجزه رخ داده و همه چیزِ جهان ایدهآل و شگفتانگیز شده
پذیرفته بود که دنیا همین است. غم هست، شادی هم هست. پستی هست، بلندی هم هست. و همواره تلاش می کرد آدمِ بهتری باشد، رشد کند، عشق بورزد به خاک، به طبیعت، به آب، به انسان... معتقد بود همهاش بستگی دارد به من، که شادی را بلد باشم، و این تواناییِ روح او بود که میتوانست از سادهترینها برای خودش دلخوشیهای ناب دست و پا کند و از سختترینها برای خودش سکوی پرواز بسازد. که سخت نگیرد تا دنیا و اتفاقات سخت نگیرند به او. به شدت باور داشت اگر در این جهان و جایی که هستم خوشحال نباشم، در هیچ جهانی و در هیچ جای دیگری هم خوشحال نخواهمبود.
و من حالا در این مکان و این لحظه باور دارم که محمد الان خوشحال است و به مرحمت پروردگار به سفر پرماجرایش در کائنات ادامه خواهد داد.
پس تلاش می کنم دلگیر نباشم تا بندی نشوم برای ادامه این سفر،
یادمان باشد،
خدا
بندگان خود را
با آنچه بدان دل بستهاند
مي آزماید
انشاالله که در این آزمون سربلند باشم.
با توجه به شرایط همهگیری بیماری کرونا و عدم امکان برگزاری مراسم حضوری، به همت جناب آقای دکتر علیرضا رضائیان برای یادبود هفتمین روز درگذشت ایشان نشست برخطی ترتیب داده شد که در ابتدای آن اساتید ایشان سخنانی ایراد کرده و سپس کارگاهی جهت آموزش نکات طراحی سازه - امری که ایشان همواره به آن عشق میورزید و فعالیت اصلیاش را شامل میشد - دایر گردید و در آن همکاران ایشان که از اساتید زمینه حاضر هستند به ارائه پرداختند، در ادامه، فیلم این رویداد به انضمام ارائههای علمی و مستندات آنها جهت مشاهده و باز استفاده علاقهمندان قرار گرفته است.
بخش اول، سخنان اساتید و همسر ایشان
بخش دوم، ستون مایل و نامنظمی در سازه - دکتر علیرضا رضائیان | مستندات ارائه
بخش سوم، نکاتی ویژه در خصوص تـراز پـایه و توزیع نیروی زلزله در بالا و پائین آن - دکتر علیرضا فاروقی | مستندات ارائه
بخش چهارم، نکات ویژه در طراحی دیافراگم سازههای بتنی - دکتر محمد جلال پور | مستندات ارائه
- آخرین بروزرسانی در .
- دیدار: 1078